پیام مازند
گفت‌و‌گوی خواندنی ایسنا با رزمنده آزاده آملی؛
از «خبر شهادت در فاو» تا «نابینایی فرزند 13 ساله»
پنجشنبه 12 مهر 1397 - 10:10:55
پیام مازند - روایت افرادی است که از خود گذشتند تا آرامش و امنیت امروزمان، فراهم شود، افرادی که با اخلاص و شوق حضور در جبهه، سن شناسنامه‌ای خود را تغییر دادند و طعم شیرین رزمندگی را چشیدند. احمد دواتگر یکی از آن رزمندگان آملی است که با حضور در جبهه های جنگ، طعم شیرین جانبازی را چشید و به اسارت دشمن درآمد و پس از آن، به دلیل آثار مخرب مواد شیمیایی، امروز در کنار فرزند 13 ساله‌اش با هم درد می‌کشند، فرزندی که تبعات این مواد شیمیایی دامانش را گرفت و بینایی‌اش را به 10 درصد رساند.
خاطرات خواندنی این استاد دانشگاه رزمنده و آزاده را از دست ندهید، رزمنده ای که پس از دوران جنگ، در سپاه و آموزش و پرورش مشغول به فعالیت شد و پس از بازنشستگی، به تدریس روی آورد.
دستکاری تاریخ تولد برای حضور در جبهه
احمد دواتگر در گفت‌و‌گو با ایسنا مازندران با بیان اینکه نخستین بار در 14سالگی به جبهه اعزام شدم، اظهار کرد: در آن زمان در سپاه بخشنامه ای مبنی بر اینکه افراد کمتر از 15سال را به جبهه نفرستد وجود داشت و همین باعث شد تاریخ تولد شناسنامه ای را دوسال دستکاری کنم و به جبهه بروم.
وی با اشاره به حمایت و رضایت خانواده برای حضور در جبهه، در آن زمان اشاره کرد و گفت: مادرم کاملا راضی بود و حتی کارهای ثبت نام را با ایشان انجام دادم اما پدرم کمی مخالفت داشت چرا که سه برادر بزرگترم همزمان در جبهه حضور داشتند.
دواتگر در پاسخ به این سوال که چه مدت و در چه عملیات‌هایی شرکت داشت، گفت: در مجموع حدود 6 سال و نیم در جبهه بودم و در عملیات های فتح المبین، بیت المقدس، رمضان، محرم، والفجر مقدماتی، والفجر یک، والفجر3، والفجر4، والفجر6، والفجر8، والفجر10، عملیات کربلای یک، چهار، پنج، هشت و 10، عملیات بدر و عملیات قدس یک، دو و چهار حضور داشتم.
رزمنده دفاع مقدس همچنین به مسئولیت‌های خود در جبهه اشاره کرد و گفت: اوایل تک تیرانداز بودم و بعد از مدتی به ترتیب آرپیچی زن، بیسیم چی گروهان، کمک آرپیچی و سپس در گردان مکانیزه و زرهی مشغول شدم، پس از آن مسئول مخابرات گروهان و مسئول گروهان ویژه ادوات در گردان مکانیزه و در انتها نیز فرمانده گروهان 2 گردان پیاده محمد رسول الله بودم.
این جانباز دفاع مقدس با اشاره به اینکه در مجموع 6 بار در عملیات های مختلف مجروح شدم، اظهار کرد: نخستین مجروحیت من در عملیات رمضان بود سپس در عملیات والفجر یک از ناحیه سر، پا، کمر و گردن مجروح شدم که ترکش گردنم تاکنون در بدنم وجود دارد و در نزدیکی نخاع قرار دارد، مجروحیت بعدی در عملیات والفجر 8 بود که دو بار زخمی شدم همچنین در عملیات کربلای 4 از ناحیه هر دوپا ترکش خوردم و 10روز در بیمارستان بستری بودم و آخرین مجروحیت نیز در عملیات کربلای 5 بود که 4 تیر به من اصابت کرد و همانجا نیز اسیر شدم.
این آزاده به دوران اسارت خود نیز اشاره و تصریح کرد: در مجموع 30 ماه اسارت دارم که نیمی از آن در اردوگاه تکریت عراق و مابقی را دراردوگاه بعقوبه بغداد که مختص تبعیدی ها بود سپری کردم.

فاو و پس از آن اسارت
دواتگر با اشاره به اینکه در 29 فروردین 67 در عملیات فاو اسیر شدم، گفت: در ابتدا قرار نبود که ما به منطقه عملیاتی فاو اعزام شویم اما به دلیل محاصره و فشار بی امان دشمن با استفاده از لشکر زرهی بنا به دستور فرمانده وقت لشکر 25کربلا سردار مرتضی قربانی به منطقه فاو رفتم.
این رزمنده آزاده ادامه داد: شدت درگیری به نحوی بود که تانک های دشمن به نزدیکی ما آمده بودند و بچه ها تا آخرین نفس مقاومت می کردند، در مسیر برگشت در داخل نخلستان 3 یا 4 تیر به من اصابت کرد و یکی از رزمندگان که نامش علی جمعه بود مرا تا نزدیکی اسکله و رودخانه اروند به دوش گرفت، وضعیت به نحوی بود که لشکر بعث عراق مسلط بر رودخانه شد و بچه ها را تیر باران می‌کرد، از علی که مرا حمل می کرد خواهش کردم برود و با اصرار رفت، با همان وضعیت و به سختی خودم را به اواسط رودخانه رساندم که مورد اصابت تیر دشمن قرار گرفتم و همانجا اسیر شدم.
خبر شهادتم را به خانواده رساندند
این استاد دانشگاه با اشاره به اینکه خبر شهادتش اظهار کرد: در عملیات تک فاو تعدادی از همرزمان توانستند از رودخانه عبور کنند و از درگیری ها دور شوند اما من چون مجروحیت زیادی داشتم و در تیررس مستقیم دشمن بودم در رودخانه باتلاقی گیر کردم و نتوانستم به عقب برگردم و بچه ها به خانواده‌ام گفتند که احمد در آب تیر خورد و شهید شده است که خانواده برایم مراسم چهلم و دوسال نیز سالگرد گرفتند و تا روزی که از اسارت آزاد شوم اطلاعی از زنده بودن من نداشتند و به گمان خودشان پسرشان شهید شده بود!
وی به تجربیات دوران اسارت اشاره کرد و گفت: هر موقع در مقابل دشمن ایستادیم و مقاومت کردیم و تن به ذلت ندادیم موفق شدیم و هرزمان که تن به خواسته های دشمن دادیم ضرر دیدیم، اگر در مقابل دشمن ایستادگی و مقاومت نکنید جنگ و بازی را باختید و نمیتوانید سرتان را بالا بگیرید.
فوت امام راحل تلخ‌ترین خاطره دوران اسارت
این جانباز دفاع مقدس در پاسخ به این سوال که تلخ ترین خاطره از دوران اسارت چه بود گفت: خاطره تلخ به وفور وجود داشت اما تلخترین خاطره مربوط به خبر شنیدن فوت امام راحل بود که خیلی اذیتمان کرد.
این استاد رزمنده به لحظه ای که اعلام خبر آزادی را در اردوگاه بغداد به او دادند اشاره کرد و گفت: زمانی که به ما اعلام کردند فردا آزاد می شویم در آن شب بچه ها برای نخستین بار پس از دو سال ونیم در فضای باز قرار گرفتند و ماه و ستاره ها برای‌مان نمایان شد، در آن لحظات اشک از چشمانمان جاری بود.
دواتگر اظهار کرد: دوستان زیادی داشتیم و ارتباطم با همه افرادی که شهید شدن، خوب بود، با شهدا اردشیر رحمانی و محمود کریمی صمیمی بودم و وقتی شهید شدند خیلی احساس تنهایی می‌کردم.
شیمیایی و نابینایی فرزندم
این جانباز دفاع مقدس در پاسخ و توضیح بیماری نادری که فرزندش دارد، گفت: فرزندم از سن 13سالگی به یک بیماری نادر چشمی مبتلا شده است که پزشکان علت آن را اثرات شیمیایی جبهه و جنگ بر روی تغییرات جنسی می دانند و درصد بینایی آن خیلی کم است، به طوری که تنها 10 درصد بینایی دارد و برای مطالعه درس‌هایش صدای ضبط شده ما را گوش می دهد و می خواند.
این رزمنده دفاع مقدس، تصریح کرد: اگر دوباره جنگ شود با آمادگی کامل برای حضور در آن مناطق حضور خواهم یافت و جزء کسانی خواهم بود که داوطلبانه حاضر شدم تا به مناطق عملیاتی سوریه بروم اما قسمت نشد.
وی انگیزه خود از رفتن به جبهه را حفظ نظام، دین و آب و خاک کشور دانست و خاطرنشان کرد: مردم و مسئولین باید به این باور برسند که یک جنگ تمام عیار اقتصادی بر علیه کشور ما شکل گرفته است بنابراین باید همانند دهه شصت و با اتحاد و همدلی بااین جنگ اقتصادی مبارزه کنیم و بهترین راه نیز از طبق فرمایشات حضرت آقا بهره گیری از اقتصاد مقاومتی است.
گفت‌وگو از بنیامین طاهری خبرنگار ایسنا مازندران
انتهای پیام

http://www.Mazan-Online.ir/fa/News/59031/از-«خبر-شهادت-در-فاو»-تا-«نابینایی-فرزند-13-ساله»
بستن   چاپ